پاياني براي همه تحقيرها
پاياني براي همه تحقيرها
پاياني براي همه تحقيرها
مترجم: ليدا هادي
مجله تايم در شماره ابتداي سال1999خود، 100چهره برتر قرن بيستم را معرفي کرده بود. در ميان اين100چهره، 20نفر را رهبران بزرگ قرن تشکيل مي دادند که نام امام خميني (ره) هم در اين بخش به عنوان يکي از چهرهاي قرن آمده بود. شايد متن تايم اطلاعات زياد و جديدي درباره امام (ره) نداشته باشد، حتي در قسمت هايي (مثل فعاليت هاي امام (ره) در دوره رضاخان) اشتباهاتي هم دارد يا در مواردي (مثل ماجراي سلمان رشدي) مبني برتحليل هاي نادرستي هم هست، اما اهميت اين متن در آنجاست که آن را به عنوان نمونه اي از نگاه غرب به رهبر بزرگ انقلاب مان ارزيابي بکنيم و ببينيم که حتي يک مجله صد درصد آمريکايي هم عليرغم همه سعي اش در خشن تصوير کردن چهره امام (ره) نمي تواند امام را تحسين نکند. اين متن نوشته ميلتن ويورست روزنامه نگار معروف آمريکايي است که تحليلگر مسائل خاورميانه است و کتاب «در سايه يک پيامبر» را نوشته. او در اين کتابش هم امام خميني (ره) را پيامبر عصر جديد معرفي کرده.
مردي با چشمان نافذ، رفتاري خشک و جدي و عمامه وعبايي به رنگ سياه. اين همه تصويري است که او را در نگاه مردمان غرب ترسيم مي کند؛ خشم و غضب يک مرد واقعي ! آيت الله روح الله خميني (ره) روحاني سر سختي که رهبري انقلاب اسلامي را در ايران به عهده داشت، از خود تصويري وراي همه برجا گذاشته است؛ انتقام گيرنده همه تحقيرهايي که نزديک به صد سال مسلمانان خاورميانه را نشانه گرفته بود.
او يکي از رهبران مسلمان جهان در قرن حاضر است که مأموريت اصلاح جامعه اش را در برابر غرب به عهده گرفت. کمال آتاتورک، جسورترين حاکم مسلمانان بعد از سقوط امپراتوري عثماني سعي داشت ترکيه را به عنوان يک جامعه سکولار غرب پيشه در برابر جهانيان معرفي کند بلکه به طريقي کشورش را در برابر طرح هاي استعماري اروپايي ها مصون نگه دارد؛ در دهه 50 ميلادي هم جمال عبدالناصر با سرسختي وجديت هر چه تمام تر تلاش کرد تا با تقويت ملي گرايي عربي دستاويزي براي تقابل با پسمانده هاي استعمار غربي که هنوز در جهان عرب هويدا بود داشته باشد؛ امام خميني (ره) اما مسيري متفاوت با همه حاکمان مسلمان در پيش گرفت. البته هر سه در زمان اوج قدرت و مقبوليت حاکمان سرزمين هايي با پيشينه امپراتوري هاي عريض و طويل بودند که به سبب نا آرامي هاي اجتماعي و سيلسي از دست رفته و سقوط کرده بودند. آتاتورک و عبدالناصر احياي دوباره کشورشان را از طريق در هم شکستن غرب با روش خاص خودشان در پيش گرفتند؛ ساختن جامعه اي سکولار! درست بر خلاف آيت الله خميني که همه استراتژي اش
در هم کوبيدن غرب و حفظ ايران نه از طريق ريشه هاي سکولار بلکه با کمک درونمايه هاي اسلامي بود.
در واپسين سال هاي قرن بيستم ديگر اين فقط مسلمانان جهان نبودند که سعي داشتند درونمايه هاي ديني را وارد امور حکومتي خود کنند. مسيحيان در آمريکا، يهوديان در رژيم صهيونيستي و حتي هندو ها در هندوستان هم چنين هدفي را در سر داشتند. در اين ميان امام خميني (ره) به عنوان يک انقلابي واقعي نه فقط سعي داشت رژيم شاهنشاهي دوستدار غرب ايران را ساقط کند بلکه حتي آن تفکر سکولاريستي را هم که پشت رژيم بود مورد هدف قرار داد. اما آيا دستاورد عظيم امام خميني (ره) نشانگر تغيير فکري بزرگ تري در گستره جهاني بود؟
هر چند خيلي از تاريخ نگاران سعي دارند اين پرسش را از منظري جامع تر بررسي کنند اما فقط همين کافي است که بگوييم امام خميني (ره) رژيمي زخمي را به نحو قابل تحسيني از پا در آورد. او مرد زيرک و سرسختي بود که با استفاده از قدرت تدين و تقوا و همچنين مهارت حيرت آورش در درک صحيح شرايط پيچيده سياسي ايران توانست به دستاورد بزرگي برسد. از همه مهم تر اينکه او مي دانست چطور از هيجانات و احساسات ملي گرايانه موج معترض زمان خودش به خوبي بهره بگيرد.
روح الله خميني (ره) - که نامش هم برگرفته از روح خداوند است - در سال 1902ميلادي و در خانواده اي شيعه و روحاني مسلک در روستايي در نزديکي خمين به دنيا آمد. شيعه، يکي از دو مذهب عمده مسلمانان جهان دين رسمي ايران به شمار مي رود. امام خميني (ره) هم مانند پدرش به تحصيل علوم ديني پرداخت. در همه عمر آموزه هاي ديني و مطالعات بسيار قوي اش در باب مسائل مذهبي او را ميان باقي روحانيون برجسته کرد.
او در جواني به عنوان معلم مسائل ديني مشغول به کار شد و در هيچ فعاليت سياسي شرکت نداشت. در ميانه دهه 20تا40ميلادي فقط شاهد وقايعي بود که در دوران پادشاهي رضاشاه اتفاق مي افتاد؛ حاکمي در قد و قامت آتاتورک که سعي داشت مانند او ايران را جامعه اي سکولار و قدرت مذهبي را محدود کند. امام خميني (ره) حتي در سال هاي دهه 50 ميلادي زماني که محمدرضا شاه - پسر رضا شاه پهلوي - از ترس معترضان خيابان هاي تهران که خواستار اصلاحات دموکراتيک بودند به آمريکايي ها پناه برد هم واکنشي نشان نداد.
چرا که در آن زمان امام خميني (ره) معتقد به رويه اي بود که آيت الله محمد حسين بروجردي، مرجع تقليد ايرانيان در پيش گرفته بود. بروجردي به عدم دخالت و موضع گيري روحانيون در امور سياسي و حکومتي اعتقاد داشت و طبعاً امام خميني هم راه او را طي مي کرد. تا اينکه در سال 1962ميلادي با مرگ آيت الله بروجردي، [امام]خميني (ره) يکباره انديشه هاي هميشه پنهانش را رو کرد و در قامت يک منتقد و معترض شديداللحن به همه سياست هاي شاه وارد صحنه شد.
امام خميني (ره) در ايران موجي از حمايت هاي مردمي به همراه داشت. او به صراحت از شاه کشور به دليل ارتباط با اسرائيل [رژيم صهيونيستي] انتقاد مي کرد و از اينکه مبادا روزي يهودي ها بخواهند بر ايران مسلط شوند هشدار مي داد. امام خميني (ره) حتي طرح مصونيت قضائي نظاميان آمريکايي در ايران را با جسارت تمام «سندي بر بندگي ايرانيان» خواند و فرياد داد خواهي سر داد.
در سال 1964شاه ايران امام خميني (ره) را به ترکيه تبعيد کرد. بعد از مدتي او به نجف، شهر مقدس شيعيان رفت و در آنجا مستقر شد. البته شاه کاملاً در اشتباه بود که تصور مي کرد مي تواند با تبعيد امام خميني (ره) او را از يادها ببرد. امام خميني (ره) در نجف مورد استقبال جماعت ايرانيان قرار گرفت و کاست هاي ضبط شده سخنراني هايش دست به دست مي چرخيد. به اين ترتيب بود که امام خميني (ره) کم کم به رهبر مخالفان رژيم وقت ايران تبديل شد.
علاوه بر اين، امام خميني (ره) در نجف دکترين انقلابي خودش را هم شکل داد. تا آن زمان جريان شيعه در کشور ايران فقط به دنبال حمايتي ضمني از دولتمردان بود. همين که دولت در مواقعي پذيراي رهنمودهاي مذهبي بزرگان ديني باشد کافي بود و به ندرت اختلاف يا تنشي ميان دولت و مذهب غالب کشور پيش مي آمد.
امام خميني (ره) از همان ابتدا نوکرمآبي شاه و سکولاريسم او را به شدت محکوم کرد و با زير سؤال بردن مشروعيت دولت وقت اعلام کرد که خواهان يک دولت مذهبي است؛ رويکردي که تا پيش از آن هيچ نمونه اسلامي اي از آن وجود نداشت.
در سال 1978 تظاهرات معترضاني که خواهان استعفاي شاه بودند مثل آتش به جان نظام حکومتي ايران افتاد. دانشجويان، دانش آموزان، کسبه بازار و حتي نظاميان که همگي از ارکان اصلي جامعه به شمار مي رفتند هر روز پشت سر هم نظام حکومتي ايران را تحت فشار قرار مي دادند. در اين وضعيت شاه هيچ پناهي نداشت جز واشنگتن! او هر چه بيشتر تقلا مي کرد بيشتر منزوي مي شد. تا اينکه دست آخر در ژانويه 1979مجبور به ترک ايران شد و به سمت غرب بار سفر بست. دو هفته بعد بود که امام خميني (ره) پيروز و فاتح به خانه برگشت.
با محبوبيت و مقبوليتي که داشت به سرعت به عنوان رهبري انقلابي ميان مردم جا باز کرد ولي از همان ابتدا حدود و اختيارات خودش را تعيين کرد و امور حکومتي را به دولتي مذهبي سپرد. روزهاي اول شور و حرارت انقلابي وصف ناپذيري در ايران حاکم بود. تشکيل بسيج مردمي و دادگاه قضائي براي همراهان به جامانده شاه فراري از کارهايي بود که امام خميني (ره) و انقلابيون به سرعت مشغول آن شدند. ايشان همچنين مجلس خبرگان را براي اولين بار تشکيل داد و اعضاي آن را مأمور تدوين قانون اساسي ايران کرد. شور و حرارت انقلابيون در آن روزها حد و مرزي نداشت به طوري که در نوامبر همان سال انقلابيون با همان ذهنيت آمريکا ستيزشان به سفارت اين کشور در تهران رفتند و 52 گروگان را تا مدت ها نزد خود نگه داشتند.
امام خميني (ره) در يک دهه پاياني حياتش ضوابط انقلابي و اصولي را که به آن معتقد بود محکم تر کرد. او با روحانيون معتقد و متعهدي که به همراه داشت نظام بوروکراتيکي را سر وسامان داد و به سرعت تمامي رسانه ها و دانشگاه را مقيد به يک دکترين انقلابي کرد. او حتي ارتش ايران را با نيروهاي مذهبي مؤمن و متعهد تجهيز کرد.
امام خميني (ره) همچنين مأموريت بزرگ ديگري هم آغاز کرد که اين بار نه فقط ايران بلکه شامل همه کشورهاي اسلامي مي شد: «صدور انقلاب». البته جنگ هشت ساله ايران و عراق با تلفات مالي و انساني فراوانش پيرمرد را به شدت درگير کرد تا جايي که او پذيرش آتش بس را از نوشيدن جام زهر هم سخت تر دانست.
زندگي سياسي امام خميني (ره) نقطه عطف ديگري هم دارد؛ صدور فتواي قتل سلمان رشدي، نويسنده کتاب آيات شيطاني! اين فتواي جنجالي که حکمي قاطع براي همه مسلمانان جهان بود آخرين رويکردي بود که امام خميني (ره) و انقلابش به دنياي اسلام صادر کردند؛ چرا که چند ماه بعد رهبر انقلابي از دنيا رفت، هر چند فتواي رهبر ايران هنوز هم مانند روز اول به قوت خودش باقي است.
امام خميني (ره) اصول اعتقادي خودش را از تمامي اصولگرايي هايي که امروز در بيشتر نظام هاي اسلامي ديگر وجود دارند مبرا مي دانست. رهبر انقلابيون ايران هيچ وقت خودش را يک اصولگرا معرفي نکرد. او فقط يک شعار داشت؛ اينکه اسلام متعلق به 14قرن پيش جهان عرب نيست. اسلام براي همه دوران هاست. هر چند مرگ امام خميني (ره) انقلاب ايران را در سايه اي از نگراني ها قرار داد اما تا امروز هيچ کشوري نتوانسته همپاي ايران و انقلابي هايش شود. شايد انقلاب هاي ديگري هم به سرکردگي رهبراني بزرگ و جسور شکل بگيرند اما ديگر مانند امام خميني (ره) پيدا نخواهد شد.
منبع:هفته نامه همشهري جوان ،شماره 263
مردي با چشمان نافذ، رفتاري خشک و جدي و عمامه وعبايي به رنگ سياه. اين همه تصويري است که او را در نگاه مردمان غرب ترسيم مي کند؛ خشم و غضب يک مرد واقعي ! آيت الله روح الله خميني (ره) روحاني سر سختي که رهبري انقلاب اسلامي را در ايران به عهده داشت، از خود تصويري وراي همه برجا گذاشته است؛ انتقام گيرنده همه تحقيرهايي که نزديک به صد سال مسلمانان خاورميانه را نشانه گرفته بود.
او يکي از رهبران مسلمان جهان در قرن حاضر است که مأموريت اصلاح جامعه اش را در برابر غرب به عهده گرفت. کمال آتاتورک، جسورترين حاکم مسلمانان بعد از سقوط امپراتوري عثماني سعي داشت ترکيه را به عنوان يک جامعه سکولار غرب پيشه در برابر جهانيان معرفي کند بلکه به طريقي کشورش را در برابر طرح هاي استعماري اروپايي ها مصون نگه دارد؛ در دهه 50 ميلادي هم جمال عبدالناصر با سرسختي وجديت هر چه تمام تر تلاش کرد تا با تقويت ملي گرايي عربي دستاويزي براي تقابل با پسمانده هاي استعمار غربي که هنوز در جهان عرب هويدا بود داشته باشد؛ امام خميني (ره) اما مسيري متفاوت با همه حاکمان مسلمان در پيش گرفت. البته هر سه در زمان اوج قدرت و مقبوليت حاکمان سرزمين هايي با پيشينه امپراتوري هاي عريض و طويل بودند که به سبب نا آرامي هاي اجتماعي و سيلسي از دست رفته و سقوط کرده بودند. آتاتورک و عبدالناصر احياي دوباره کشورشان را از طريق در هم شکستن غرب با روش خاص خودشان در پيش گرفتند؛ ساختن جامعه اي سکولار! درست بر خلاف آيت الله خميني که همه استراتژي اش
در هم کوبيدن غرب و حفظ ايران نه از طريق ريشه هاي سکولار بلکه با کمک درونمايه هاي اسلامي بود.
در واپسين سال هاي قرن بيستم ديگر اين فقط مسلمانان جهان نبودند که سعي داشتند درونمايه هاي ديني را وارد امور حکومتي خود کنند. مسيحيان در آمريکا، يهوديان در رژيم صهيونيستي و حتي هندو ها در هندوستان هم چنين هدفي را در سر داشتند. در اين ميان امام خميني (ره) به عنوان يک انقلابي واقعي نه فقط سعي داشت رژيم شاهنشاهي دوستدار غرب ايران را ساقط کند بلکه حتي آن تفکر سکولاريستي را هم که پشت رژيم بود مورد هدف قرار داد. اما آيا دستاورد عظيم امام خميني (ره) نشانگر تغيير فکري بزرگ تري در گستره جهاني بود؟
هر چند خيلي از تاريخ نگاران سعي دارند اين پرسش را از منظري جامع تر بررسي کنند اما فقط همين کافي است که بگوييم امام خميني (ره) رژيمي زخمي را به نحو قابل تحسيني از پا در آورد. او مرد زيرک و سرسختي بود که با استفاده از قدرت تدين و تقوا و همچنين مهارت حيرت آورش در درک صحيح شرايط پيچيده سياسي ايران توانست به دستاورد بزرگي برسد. از همه مهم تر اينکه او مي دانست چطور از هيجانات و احساسات ملي گرايانه موج معترض زمان خودش به خوبي بهره بگيرد.
روح الله خميني (ره) - که نامش هم برگرفته از روح خداوند است - در سال 1902ميلادي و در خانواده اي شيعه و روحاني مسلک در روستايي در نزديکي خمين به دنيا آمد. شيعه، يکي از دو مذهب عمده مسلمانان جهان دين رسمي ايران به شمار مي رود. امام خميني (ره) هم مانند پدرش به تحصيل علوم ديني پرداخت. در همه عمر آموزه هاي ديني و مطالعات بسيار قوي اش در باب مسائل مذهبي او را ميان باقي روحانيون برجسته کرد.
او در جواني به عنوان معلم مسائل ديني مشغول به کار شد و در هيچ فعاليت سياسي شرکت نداشت. در ميانه دهه 20تا40ميلادي فقط شاهد وقايعي بود که در دوران پادشاهي رضاشاه اتفاق مي افتاد؛ حاکمي در قد و قامت آتاتورک که سعي داشت مانند او ايران را جامعه اي سکولار و قدرت مذهبي را محدود کند. امام خميني (ره) حتي در سال هاي دهه 50 ميلادي زماني که محمدرضا شاه - پسر رضا شاه پهلوي - از ترس معترضان خيابان هاي تهران که خواستار اصلاحات دموکراتيک بودند به آمريکايي ها پناه برد هم واکنشي نشان نداد.
چرا که در آن زمان امام خميني (ره) معتقد به رويه اي بود که آيت الله محمد حسين بروجردي، مرجع تقليد ايرانيان در پيش گرفته بود. بروجردي به عدم دخالت و موضع گيري روحانيون در امور سياسي و حکومتي اعتقاد داشت و طبعاً امام خميني هم راه او را طي مي کرد. تا اينکه در سال 1962ميلادي با مرگ آيت الله بروجردي، [امام]خميني (ره) يکباره انديشه هاي هميشه پنهانش را رو کرد و در قامت يک منتقد و معترض شديداللحن به همه سياست هاي شاه وارد صحنه شد.
امام خميني (ره) در ايران موجي از حمايت هاي مردمي به همراه داشت. او به صراحت از شاه کشور به دليل ارتباط با اسرائيل [رژيم صهيونيستي] انتقاد مي کرد و از اينکه مبادا روزي يهودي ها بخواهند بر ايران مسلط شوند هشدار مي داد. امام خميني (ره) حتي طرح مصونيت قضائي نظاميان آمريکايي در ايران را با جسارت تمام «سندي بر بندگي ايرانيان» خواند و فرياد داد خواهي سر داد.
در سال 1964شاه ايران امام خميني (ره) را به ترکيه تبعيد کرد. بعد از مدتي او به نجف، شهر مقدس شيعيان رفت و در آنجا مستقر شد. البته شاه کاملاً در اشتباه بود که تصور مي کرد مي تواند با تبعيد امام خميني (ره) او را از يادها ببرد. امام خميني (ره) در نجف مورد استقبال جماعت ايرانيان قرار گرفت و کاست هاي ضبط شده سخنراني هايش دست به دست مي چرخيد. به اين ترتيب بود که امام خميني (ره) کم کم به رهبر مخالفان رژيم وقت ايران تبديل شد.
علاوه بر اين، امام خميني (ره) در نجف دکترين انقلابي خودش را هم شکل داد. تا آن زمان جريان شيعه در کشور ايران فقط به دنبال حمايتي ضمني از دولتمردان بود. همين که دولت در مواقعي پذيراي رهنمودهاي مذهبي بزرگان ديني باشد کافي بود و به ندرت اختلاف يا تنشي ميان دولت و مذهب غالب کشور پيش مي آمد.
امام خميني (ره) از همان ابتدا نوکرمآبي شاه و سکولاريسم او را به شدت محکوم کرد و با زير سؤال بردن مشروعيت دولت وقت اعلام کرد که خواهان يک دولت مذهبي است؛ رويکردي که تا پيش از آن هيچ نمونه اسلامي اي از آن وجود نداشت.
در سال 1978 تظاهرات معترضاني که خواهان استعفاي شاه بودند مثل آتش به جان نظام حکومتي ايران افتاد. دانشجويان، دانش آموزان، کسبه بازار و حتي نظاميان که همگي از ارکان اصلي جامعه به شمار مي رفتند هر روز پشت سر هم نظام حکومتي ايران را تحت فشار قرار مي دادند. در اين وضعيت شاه هيچ پناهي نداشت جز واشنگتن! او هر چه بيشتر تقلا مي کرد بيشتر منزوي مي شد. تا اينکه دست آخر در ژانويه 1979مجبور به ترک ايران شد و به سمت غرب بار سفر بست. دو هفته بعد بود که امام خميني (ره) پيروز و فاتح به خانه برگشت.
با محبوبيت و مقبوليتي که داشت به سرعت به عنوان رهبري انقلابي ميان مردم جا باز کرد ولي از همان ابتدا حدود و اختيارات خودش را تعيين کرد و امور حکومتي را به دولتي مذهبي سپرد. روزهاي اول شور و حرارت انقلابي وصف ناپذيري در ايران حاکم بود. تشکيل بسيج مردمي و دادگاه قضائي براي همراهان به جامانده شاه فراري از کارهايي بود که امام خميني (ره) و انقلابيون به سرعت مشغول آن شدند. ايشان همچنين مجلس خبرگان را براي اولين بار تشکيل داد و اعضاي آن را مأمور تدوين قانون اساسي ايران کرد. شور و حرارت انقلابيون در آن روزها حد و مرزي نداشت به طوري که در نوامبر همان سال انقلابيون با همان ذهنيت آمريکا ستيزشان به سفارت اين کشور در تهران رفتند و 52 گروگان را تا مدت ها نزد خود نگه داشتند.
امام خميني (ره) در يک دهه پاياني حياتش ضوابط انقلابي و اصولي را که به آن معتقد بود محکم تر کرد. او با روحانيون معتقد و متعهدي که به همراه داشت نظام بوروکراتيکي را سر وسامان داد و به سرعت تمامي رسانه ها و دانشگاه را مقيد به يک دکترين انقلابي کرد. او حتي ارتش ايران را با نيروهاي مذهبي مؤمن و متعهد تجهيز کرد.
امام خميني (ره) همچنين مأموريت بزرگ ديگري هم آغاز کرد که اين بار نه فقط ايران بلکه شامل همه کشورهاي اسلامي مي شد: «صدور انقلاب». البته جنگ هشت ساله ايران و عراق با تلفات مالي و انساني فراوانش پيرمرد را به شدت درگير کرد تا جايي که او پذيرش آتش بس را از نوشيدن جام زهر هم سخت تر دانست.
زندگي سياسي امام خميني (ره) نقطه عطف ديگري هم دارد؛ صدور فتواي قتل سلمان رشدي، نويسنده کتاب آيات شيطاني! اين فتواي جنجالي که حکمي قاطع براي همه مسلمانان جهان بود آخرين رويکردي بود که امام خميني (ره) و انقلابش به دنياي اسلام صادر کردند؛ چرا که چند ماه بعد رهبر انقلابي از دنيا رفت، هر چند فتواي رهبر ايران هنوز هم مانند روز اول به قوت خودش باقي است.
امام خميني (ره) اصول اعتقادي خودش را از تمامي اصولگرايي هايي که امروز در بيشتر نظام هاي اسلامي ديگر وجود دارند مبرا مي دانست. رهبر انقلابيون ايران هيچ وقت خودش را يک اصولگرا معرفي نکرد. او فقط يک شعار داشت؛ اينکه اسلام متعلق به 14قرن پيش جهان عرب نيست. اسلام براي همه دوران هاست. هر چند مرگ امام خميني (ره) انقلاب ايران را در سايه اي از نگراني ها قرار داد اما تا امروز هيچ کشوري نتوانسته همپاي ايران و انقلابي هايش شود. شايد انقلاب هاي ديگري هم به سرکردگي رهبراني بزرگ و جسور شکل بگيرند اما ديگر مانند امام خميني (ره) پيدا نخواهد شد.
منبع:هفته نامه همشهري جوان ،شماره 263
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}